چگونه بخوانمت؟ چگونه یادت کنم؟ که شرمسارم از اینکه چون تو خدایی و چون ما بندگانی چون تو مهربان وبنده نواز وبخشنده و چون بندگانی بی رحم و متجاوز
خدایا !
خجلم که بندگان تو به نام تو آزار و شکنجه می دهند و حقوق انسان ها را زیر پا می گذارند
خداوندا
شرمسارم که بندگان تو با نام تو حکومت می کنند و دلهای امیدوار به تو را مایوس می سازند
خدایا !
غصه دارم که مدعیان راه تو در حالی مشعول زر اندوزی هستنددر حالی که مردانی شرمسار از فقر و نداری نزد زن و همسر خود سر در گریبان می کنند
خدایا !
شرمسارم از این همه ریا و دقل بازی! دلهایی که نور تورا ندیده اند اما زبان و ظاهر آنها تو را فریاد می زند
. خدایا !
شرمسارم که بر درو دیوار شهرم همه جا نام توست اما دریغ از اینکه در رفتار و کردارها بتوانم ترا بیابم
خدایا !
خجلم که ما بندگان از نعمتی چون فکر و اندیشه خود بهره نمی بریم و عاقبت آن را نصیب و قسمت تو می دانیم
خدایا !
شرمسارم که ما نمی خواهیم ترا آنگونه که هستی بشناسیم
خدایا !
شرمسارم که هنوز آنقدر تورا نشناخته ایم که تصور می کنیم برای رابطه با تو باید کسی یا چیزی را نزد تو روان کنیم
خدایا !
خجلم که از زمان بت پرستی تا کنون نوعی پرستش در ذهن ما نقش بسته که به ما اجازه نمی دهد بیشتر ترا بشناسیم و هنوز خوی بت پرستی در وجود ماست
خدایا !
شرمسارم که در آسمانها به دنبال تو می گردیم در حالی که تو با مایی و اگر خود اراده کنیم دست ما را میگیری
خدایا !
از این ناراحتم که روزی بسیاری از درهای علوم را بر روی خود بگشاییم و هنوز شناختمان از تو تنها در همین حد باشد خدایا !
شرمسارم که نمی بینیم تو خارج از قوانین طبیعی هستی هرگز هرگز عملی انجام نمی دهی با این حال همه ما بندگان دست به دعا بر می داریم که : قوانینت را به نفع کار ما تغییرده
خدایا !
خجلم که جهالت خود را به تو نسبت می دهیم.و هرگونه کم و کاستی و کوته اندیشی خود را ناشی از قوانین تو می دانیم. در حالی که قوانین طبیعی تو افراد متفکر و صاحب اندیشه را میطلبد, که بدانند این قوانین ازلی و ابدی است
خدایا !
شرمسارم که در طول تاریخ همه آنان که خواستند به درستی تو را به مردم بشناسند, شکنجه دادیم و به نام کافر آنها را بر دار کردیم. و از آنان روی بر گرداندیم چرا که آنان می خواستند تعقل را به جای تعبد پیشه ما سازند
خدایا !
خجلم که چون فکر نمی کنیم به حقیقت نمی رسیم پس ناچار می شویم موهومات را خیلی راحت بپزیریم
1- خدايا توبه ميكنم از اينكه به جاي غبطه خوردن به پيشرفت ديگران و الگو گرفتن فقط حسادت كردم.
2- از اينكه مطلبي را نميدانستم و فقط براي اينكه به اصطلاح كم نياورم تظاهر به دانستن آن كردم.
3- از اينكه مطلبي را نوشتم تا زيبايي قلمم را به رخ ديگران بكشم.
4- از اينكه در سر سفره رنگين نشستم و آنقدر غذا خوردم و سير سير شدم و اصلاً به اين فكر نميكردم كه شايد همسايههايم گرسنه باشند.
5- از اينكه اموالي كه تو به من عطا كردي مال خود پنداشتم و پيش خود فكر كردم اينها همه را به واسطه زرنگي و زيركي خودم به دست آوردم.
6- از اينكه چنان مست كسب و كار و جمع مال دنياي بيارزش شدم كه يادم رفت روزي ميآيد كه مرگ يقه مرا ميگيرد و مرا كشان كشان به سوي قبر ميبرند و حال آنكه دستم از اعمال صالح تهي است!
7- از اينكه همچون شياطين با صداي بلند خنديدم و يادم رفت كه آخرت چه سختيهايي دارد.
8- از اينكه در خواندن نمازهايم خصوصاً نماز صبح، سستي و تنبلي كردم تا جايي كه اگر نمازم قضا ميشد ديگر مثل گذشته ناراحت نميشدم.
9- از اينكه زبانم را به جاي اينكه مشغول به ذكر تو كنم آن را آلوده به حرفهاي بيهوده و ناچيز كردم.
10- از اينكه دوست داشتم دوستانم در زندگي شكست بخورند تا موفقيت من نمايان تر شود.
11- از اينكه در جايي بايد راستش را ميگفتم ولي چون عليه من بود دروغگويي را پيشه خود ساختم.
12- از اينكه مثل افراد متوسط جامعه زندگي نكردم و هي مدام خانه و ماشين عوض كردم تا ديگران مرا در اين حال ديدند و آرزو كردند مثل من باشند و چون توان مالي نداشتند لب به اعتراض تو گشودند!
13- از اينكه فكر ميكردم اگر من اول سلام كنم كوچك ميشوم و هميشه منتظر سلام ديگران بودم!
14- از اينكه بيجهت و به دروغ، ديگران را تعارف به ميهماني ميكردم با اينكه ته دلم ميدانستم كه مايل به ميزبانيشان نيستم و در حالي كه زبانم ميگفت بفرماييد؛ دلم ميگفت لطفاً هرگز نفرماييد.
15- از اينكه به اصطلاح براي اينكه كم نياورم حرف حق را نپذيرفتم و هي مدام آسمان به ريسمان بافتم تا بلكه نظر خودم را اثبات كنم.
16- از اينكه ميتوانستم جلوي غيبت كردن پشت سر ديگران را بگيرم ولي به اين دليل كه افراد غيبت كننده از من نرنجند از او دفاع نكردم.
17- از اينكه تمام فوتباليستها يا هنرمندان را ميشناسم وحتي بعضي اوقات از ريز مسائل زندگي آنها باخبرم ولي حتي يك بار كامل بلد نيستم اسامي امامان را نام ببرم چه برسد به اينكه تاريخ زندگيشان را بدانم!
18- از اينكه با اعمال و رفتارم، ديگران را مجبور به تعريف و تمجيد از خود كردم و حال آنكه مجد و عظمت و تعريف فقط در شأن تو بود و بس.
19- از اينكه با حركاتم و رفتارم باعث شدم كه ديگران به كسي بخندند غافل از اينكه خودم از همه خندهدارتر هستم!
20- از اينكه چنان دنيا مرا اسير خود كرد كه در ضمير ناخودآگاهم فكر كردم كه مرگ براي من نيست و اين ديگران هستند كه ميميرند!
21- از اينكه زن و فرزند و كسب و كارم را به والدينم ترجيح دادم و حق آنها را كه تو درخواست نمودي ادا نكردم.
22- از اينكه در مقابل متكبرها تكبر نكردم و در مقابل تواضع ديگران به جاي تواضع بيشتر خودم را آدم حسابي فرض كردم!
23- از اينكه وقتي به خشم آمدم چراغ عقلم خاموش شد و هر حرفي از دهانم درآمد نثار ديگران كردم.
24- از اينكه دائماً اشتباهات ديگران را به رخشان كشيدم ولي اشتباهات بزرگتر خودم را فراموش كردم.
25- از اينكه بيپروا چشم به صحنههاي حرام گشودم و يادم رفت كه چه بزرگي دارد در آن حال مرا نظاره ميكند.
26- از اينكه بايد خود را براي تو ميآراستم ولي خود را براي ديگران آراستم؛ آن هم آراستن حرام.
27- از اينكه آنقدر كه از گناه كردن لذت ميبردم حتي به اندازه يك درصد از شنيدن سخن حق لذت نميبردم.
28- از اينكه بيوقفه از دوستان و فاميل و آشنايانم پيش خودم براي خود رقيب تراشيدم و يادم رفت كه رقيب اصلي من، شيطان و نفس اماره من است.
29- از اينكه نشستم و فيلمهاي خانوادگي ديگران را به نظاره نشستم غافل از اينكه اين حريم خصوصي ديگران است كه در دستان من و در موبايل من قرار گرفته است!
30- از اينكه عمرم را بيهوده پشت رايانه گذراندم و با چت كردن و اينترنت و بازي و... آن را هدر دادم!
31- از اين كه آنقدر توكلم به تو ضعيف بود كه با كوچكترين مشكل مادي زود به سراغ قرضگرفتن از ديگران ميرفتم تا در عمل نشان دهم كه ايمانم به بندگانت بيشتر است تا به تو!
32- از اين كه در هر زمان و مكاني كه وارد ميشدم به جاي گفتن ذكر تو يا قرائت قرآنت فقط گناه بود كه در كارنامهام ثبت ميشد!
33- از اين كه همنشيني با ثروتمندان را برهمنشيني با فقرا ترجيح دادم.
34- از اين كه غيبت دوستانم را شنيدم و به جاي اين كه لااقل در دل ناراحت شوم از ته قلب خوشحال شدم.
35- از اين كه اگر به كسي احسان كردم براي رضايت تو نبود بلكه دوست داشتم مرا فردي خير و نيكوكار بدانند!
36- از اين كه خلف وعده كردم.
37- از اين كه به جاي شكر نعمتهايت دلم ميخواست كاش زيباتر و غنيتر بودم.
38- از اين كه ملاك بزرگي را مقام، پول، تجملات، زيبايي، كلام و... قرار دادم و آدمها را بر همين اساس به كوچك و بزرگ تقسيم نمودم و فكر كردم آدمها، هرچه از اينها بيشتر داشته باشند پس بزرگترند!
39- از اين كه به خاطر نداشتن جرأت و شجاعت، امر به معروف و نهي از منكر را ترك كردم.
40- از اين كه در كارها پيوسته نفع شخصي، مصلحت يا رضايت ديگران برايم مهم بود بيآن كه ذرهاي به رضايت تو فكر كنم.
41- از اين كه در نمازم حواسم همه جا بود جز نزد تو!
42- از اين كه ديگران را به خاطر داشتن عقيدهاي غير از عقيده و نظر من بيجا سرزنش كردم خصوصاً آنجا كه اين كارها را در جمع انجام دادم و باعث خرد شدن شخصيت طرف مقابلم شدم!
43- از اين كه چون سنام بيشتر بود بهانهاي شد تا بر كوچكتر از خودم حس سروري و آقايي كنم.
44- از اين كه دوست داشتم از كار مردم سردربياورم غافل از اين كه اين كار، تجسس و حرام است!
45- از اين كه نصيحت خيرخواهانه ديگران را دخالت فرض كردم و به شدت ناراحت شده و واكنش نشان دادم.
46- از اين كه در اعمال، رفتار و گفتار و... اسراف و تبذير كردم و اعتدال و ميانه روي را رعايت نكردم.
47- از اين كه حاضر نبودم نسبت به مطلبي كه جهل داشتم بگويم نميدانم حتي زماني كه ناداني و جهلم را همه فهميده بودند!
48- از اين كه آداب معاشرت اسلامي را هنوز هم بلد نيستم!!
49- از اين كه بياجازه به چيزي كه مال خودم نبود دست اندازي كردم.
50- از اين كه تو گفته بودي به پدر و مادر احترام كنيد ولي من برعكس بياحترامي كردم.
51- از اين كه در حق امانتهاي تو و امانتهاي مردم خيانت كردم.
52- از اين كه بارها و بارها از تو نااميد شدم و حال آن كه گفته بودي فقط كافران از من مأيوس و نااميد ميشوند.
53- از اين كه از رفتار، گفتار يا عملي كه باعث رنجش ديگران شد عذرخواهي نكردم چون پوزش خواستن برايم خيلي سخت و دشوار بود.
54- از اين كه فكر كردم روزه يعني جلوگيري از خوردن و آشاميدن در حالي كه اعضايم روزهدار نبودند.
55- از اين كه با سرعت 120، نمازم را به پايان بردم به اين اميد كه به فلان برنامه يا سريال تلويزيون برسم!!
56- از اين كه حرفي را به كنايه يا طعنه يا زخم زبان زدم.
57- از اين كه چيزي را كه بايد ميگفتم آنجا لب فرو بستم و جايي كه بايد سكوت ميكردم لب به سخن گشودم.
58- از اين كه بارها و بارها در مورد عملي توبه كردم و عهد بستم كه ديگر تكرارش نكنم ولي باز هم عهدشكني كردم و توبههايم را شكستم.
از اينكه... از اينكه... از اينكه...
همیشه و در هرحال پروردگار را با صدای آرام و با احترام بخوان.
در لحظه شادی ، پروردگار را ستایش کن.
حمد و سپاس مخصوص اوست و هیچکس و هیچ چیز در مرتبه او شایسته ثنا نیست.
در لحظه سختی , فقط از خداوند کمک بخواه.
او بهترین فریادرس است و همیشه با تو و در کنار توست.
همانگونه که وقتی موسی(ع) را برای رهایی مردم از بردگی فرستاد , یا هنگامی که اسحاق , سرزمین موعود را به خاطر گرسنگی و قحطی ترک کرد به ایشان فرمود : من با شما هستم.
در لحظه گمراهی و حیرانی , فقط خدا را جست و جو کن.
او هدایت گر به سوی نعمت هاست. راه درست را از او بخواه چراکه تنها او از نهان و پیدا باخبر است.
در لحظه آرامش , معبود را مناجات کن.
او تنها اجابت کننده دعاهاست. برا همه دعا کن به خصوص برای کسانی که با تو مشکل دارند.
و در آخر , مثل من برای خواسته های خودت دعا کن , او همه را گوش می کند.
در لحظه ناامیدی , امیدت به خدا باشد.
او امید ناامیدان است و همیشه به یاد داشته باش که این نیز بگذرد.
در لحظه تنهایی , پروردگار را صدا بزن.
او هیچ وقت بنده اش را تنها نمی گذارد. همین الان می توانی حضورش را در کنارت حس کنی.
فقط کافی است صدایش بزنی. او تنها یار تنهاییـــهــاست.
در لحظه نیاز , حاجت خود را از درگاه خالق هستی طلب کن.
زیرا , نتیجه طلب از خلق اگر روا شود منت است و اگر نه ذلت , در حالی که طلب ار خالق برآورده شود نعمت است و اگر نه حکمت. و به خاطر داشته باش که او بی نیاز مطلق است.
در لحظه های دردناک، به خدا اعتماد کن.
او هرگز پشت تو را خالی نمی کند. برای هر دردی درمانی اندیشیده است.
در لحظه موفــقیت , از خدا فزونی ایمان بخواه.
و بدان که این مرحله پایان راه نیست بلکه آغازیست برای برداشتن گامهای بعدی.
در هر قدم او را به یاد داشته باش و در هر مرحله بر ایمان خود بیفزا.
در لحظه دلشکستگی , دلت را به خدا بده.
او بهترین مونس است , همیشه برای تو وقت دارد و هیچگاه دل تو را نمی شکند.
در لحظه عاشقی , خالق عشق را در نظر داشته باش.
باید از عشق زمینی به عشق آسمانی رسید.
در لحظه نگرانی و دلواپسی , از ذکرش غافل نشو.
یاد خدا آرام بخش دلـهاست. همه چیز در حیطه قدرت و کنترل اوست.
پس توکلت فقط به خدا باشد. کارها را به او بسپار تا زمان انتظار به آخر رسد.
در لحظه پیروزی , از معبود , تواضع و فروتنی طلب کن.
از غرور بپرهیز که بزرگترین اشتباه است.
در لحظه شکست , مطمئن باش که خدا دست تو را گرفته.
و نمی گذارد که زمین بخوری مگر آنکه خودت دست او را رها کنی.
هر شکستی باید مقدمه ای برای پیروزی باشد.
در لحظه ضعف وناتوانی , از خالق مطلق توانایی بخواه.
هیچ چیز برای او غیر ممکن نیست.
در لحظه کار، به خدا تکیه کن.
او محکم ترین تکیه گاه و پشتیان است. هرکاری را با نام او شروع کن.
بکوش , پشتکار داشته باش , سپس همه چیز را به او واگذار کن.
خداوند فرمود : حرکت از تو برکت از من.
در لحظه تاریکی , با نور کلامش دلت را روشن کن.
و آن را مایه برکت و روشنایی زندگی خود قرار بده.
در لحظه پریشانی , به خدا پناه ببر که او امن ترین پناهگاه است.
در لحظه دلتنگی , با معبود خود راز و نیاز کن. او دانای اسرار نهان و محرم رازهاست.
آخرین حرف من:
همیشه و در هرحال پروردگار را با صدای آرام و با احترام بخوان.
او قدرت و ظرفیت انجام هرکاری رو داره.
توجه ات رو از خود و خلق برداشته و به وی معطوف کن.
خداوند تو رو عاشقانه و بدون هیچ قید و بندی دوست داره.
و هیچ چیز نمی تونه از شدت این عشق بکاهد.
او در لحظه های خواب و بیداری , اضطراب و آرامش , کار و تفریح و خلاصه در هر موقعیت و شرایطی مراقب تو و لطفش شامل حال توست.
به معبود بیندیش , ایمانت رو محکم کن و از او آمرزش بخواه.
همه چیز درست میشه.... همه چیز... همه چیز...
قلبت رو خالی نگه دار،
اگر هم روزی خواستی کسی رو در قلبت جا بدی
فقط یک نفرباش و بهش بگو که:
تو رو بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم ! چون...
به خدا " ایمان و اعتقاد " دارم و به تو "احتیاج و نیاز"
... لطفا" پس از شنیدن صدای بوق پیغام خود را بگذارید
... بــــــــــــــــــــوق ...
سلام ... خدای من !
اگر پیغاممو دریافت کردین، لطفا" تماس بگیرید، فقط یكبار !
من خسته شدم از بس شماره گرفتم و هیچكس، هیچ جوابی نداد !
شماره تماس من :
(غرور ، نفرت ، حسادت ، حقارت ، حماقت ، حرص ، طمع)
منتظر تماس شما هستم . انسان !
.
.
.
.
خداوندا ...
خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت
مرا تنها تو نگذاری
که من تنهاترین تنهام؛ انسانم
خدا گوید :
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم تو ای والاترین مهمان دنیایم تو ای انســــان ! بدان همواره آغوش من باز است شروع كن ... یك قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من ...
یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد : من دلم میخواد یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم . خطاب اومد : برو تو صحرا . اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه . او از خوبان درگاه ماست . حضرت اومد دید یه مردی هست داره بیل میزنه و کار میکنه . حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست . از جبرئیل پرسید . جبرئیل عرض کرد : الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه . بلیه ای نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد . فورا نشست . بیلش رو هم گذاشت جلوی روش . گفت : مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم . حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم . حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود : ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه . میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه . گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت :
آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم .
مائیم و قرآن های گرد گرفته تاقچه های غفلت دل
مائیم و جهل و راه نرفته و مانده گامهایمان به گل
مائیم و یک عمر زندگی بی یاد خدا ، غرق گناه
مائیم و جواب سوال " ز دنیا برایت شد چه حاصل ؟ "
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
عشق بازی با نور
و آدرس
khodayeman.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.